ENGLISH| صفحه خبر | خبرنامه | مقاله | اطلاعیه | درباره کانون | پیوندها
 

قتل عام تابستان ۶۷ در زندان عادل آباد شیراز

در مردادماه ۶۷ نخستین گروه از زندانی‌های مجاهد را از زندان عادل‌آباد به بازداشتگاه سپاه منتقل کردند. قبل از فرستادن این گروه آن‌ها را به حسینیه‌ی زندان برده بودند برای پرسش‌هایی از این دست که: «اگر آزاد شوید چه کار می‌کنید؟ آیا تا کنون به مرخصی رفته‌اید؟ آیا تا به حال عفو خورده‌اید؟ اگر آزاد شوید دوباره فعالیت سیاسی خواهید کرد؟» بخش اعظم این پرسش‌ها هیچ نشانی از این نداشت ‌که در آینده‌ی نزدیک سرنوشت پاسخ‌دهنده‌گان را تعیین خواهد کرد. در صحبت با آن‌ها اکثرا خوش‌بین و یا مردد در آزاد شدنش‌شان بودند.

حدود یک ماه از اعدام دسته‌جمعی این گروه که اکثرا از بچه‌های بازداشت‌شده‌ی سال 60 بودند می‌گذشت و تنها سه چهار نفر از این جنایت باخبر شده بودند. آن‌هم به وسیله‌ی یکی از رهاشده‌گان موقت از گروه نخست. تنها پس از اعزام گروه‌های دیگر و علنی شدن قتل عام‌ها شاید زندانی‌ها متوجه عمق فاجعه شدند. بخشی را بعد از همان اعزام اولیه به بازداشتگاه سپاه به جوخه‌های مرگ سپردند. گروه دیگری را بعد از چندین مرتبه به زندان برگرداندن، در مراحل بعد کشته شدند. به نظر می‌رسید زندانی‌هایی که مرتب درحال رفت و آمد بین زندان و بازداشتگاه بودند از نظر گروه مرگ نیازمند بررسی بیشتری بودند. به ندرت کسی جرأت می‌کرد از فضا، حوادث و پرسش‌های گروه مرگ که مرکب از حاکم شرع مصیبی (روحانی)، دادستانی اسلامی (روحانی) و نماینده‌ی وزارت اطلاعات بود سخنی بگوید.

در اعدام‌های دسته‌جمعی تابستان سال ۶۷ زندان عادل‌آباد شیراز بخشی از قربانی‌ها را توابین تشکیل می‌دادند. آن‌ها هرگز در برابر آن بیدادگاه نه تنها از واژه‌ی «نه» استفاده نکردند بلکه در همان ایام که دیگران را برای اعدام به زیر زمین بازداشتگاه سپاه یا به مراکز نظامی همچون «چوگان» زرهی می‌بردند. گروهی از آن‌ها که در مبادی ورودی و خروجی شهر شیراز به اتفاق نیروهای امنیتی برای شناسایی و شکار مخالفان و زندانی‌های سیاسی سابق مشغول بودند و بعد از دو سه هفته آن‌ها را به زندان برگرداندند و در مراحل بعدی در صوف مرگ قرار دادند. هرچند آن‌ها در سال‌های قبل سازنده‌ی این شعار در زندان بودند که «کفاره‌ی گناه ما سنگر شدن در جبهه‌هاست.» اما هرگز حاضر نبودند و تصور نمی‌کردند پس از آن‌همه خوش‌خدمتی رگ حیات‌شان قطع گردد. این احتمال وجود دارد که در بعضی از زندان‌های دیگر هم این اتفاق رخ داده باشد که برای گریز از مرگ ناخواسته آن‌چه که کمیته‌ی مرگ مایل به شنیدن آن باشد از جانب قربانی‌ها گفته شده باشد. کما این‌که در میان همان گروه نخست یکی از قربانی‌های بازمانده‌ی روزهای آغازین آن فاجعه بعد از این‌که به تمامی پرسش‌ها از جمله مجاهدین را محکوم می‌کنم، جمهوری اسلامی را قبول دارم، کار اطلاعاتی می‌کنم پاسخ مثبت می‌دهد از او تقاضا می‌کنند اگر راست می‌گویی این طناب دار را بگیر و بکش بالا. او بعد از این‌که متوجه می‌شود طناب دار به گردن یکی از دوست‌های قدیمش گره خورده است با گریه و فریاد از انجام آن کار صرف‌نظر می‌کند. هرچند متأسفانه او نیز در نوبت بعدی به جمع قربانی‌ها پیوست.

در آن فضای آلوده به مرگ، روز پنج‌شنبه‌ای که هر هفته برنامه‌ی ویژه‌ی عادل‌آباد از تلویزیون مداربسته پخش می‌شد، توابین طی نامه‌ای از مدیر زندان (مجید تراب‌پور) خواستار شدند که در اعدام زندانی‌های چپ تعلل نکنند و خواستار مرگ آن‌ها شدند. تصور می‌کنم این نیز یکی از موارد استثنایی در زندان‌های کشور باشد که گروهی از زندانی‌ها در مقطع تابستان خونین آن سال خواستار قتل سایر زندانی‌ها شده باشند. البته آن‌ها در گذشته‌ی نه چندان دور، پیش از آغاز اعدام‌ها، با هم‌صدا شدن، با برگزاری نماز جماعت در سراسر کشور خواستار مرگ خود و دیگران شده بودند. هنگامی که از سوی اردبیلی و یا رفسنجانی در دانشگاه تهران فتوای قتل زندانی‌های سیاسی را قرائت می‌کردند توابین به همراه نمازگزارها این حکم را تأیید می‌کردند. تصور آن‌ها بر این بود که چون طی سال‌های گذشته گزارش‌ها و نظر آن‌ها نسبت به سایر زندانی‌ها تأثیر بسزایی در آزادی و یا محکومیت سنگین دیگران داشته است آن‌ها از این فاجعه جان سالم به در خواهند برد. تنها پس از آن که بخشی از توابین در محاکمات نمایشی شبیه به سایرین به قتل رسیدند آرام گرفتند و در انتظار نوبت خویش ماندند.

منبع: وبلاگ عادل آباد، سایت گروهی از زندانی های سابق
http://adelabad.com/sher-o-dast/khaneh.htm

 

 

 
   
ENGLISH| اسناد زندان| آمار احکام مرگ در ایران | گالری عکس و طرح | تماس با سایت| تماس با کانون